بوم مدل کسب و کار یا Business Model Canvas
بوم مدل کسب و کار شامل توصیف سریع و خلاصه و جامع از کسب و کار است که در آن ارتباطات بین کلیه اجزا کسب و کار از مشتریان تا تامین کنندگان و کانالهای توزیع و فرایندها را مشخص می نماید.
مزایای طراحی و نوشتن یک بوم کسب و کار شامل موارد زیر است:
•می توانید بسیار سریع و مشخص طرح کسب و کار یا استارت آپ خود را برای سرمایه گذار در یک تصویر شرح دهید
•با نگاه جامع به کل استارت آپ یا کسب و کار طراحی شده می توانید معایب یا نقاط قابل بهبود را قبل از هزینه کردن و شروع کردن پیدا کنید.
•ارتباطات بین اجزای مختلف طرح را براحتی تشخیص داده و برای بهینه سازی آن می توانید اقدام نمایید.
•می توانید با تغییر دادن اجزای مختلف تاثیر آن را بر روی بخشهای دیگر بررسی نموده و بهترین ترکیب اجزا را پیدا کنید.
هرچند بوم کسب و کار بسیار ساده طراحی شده است اما تکمیل یک بوم کسب و کار مناسب بهمراه طراحی بخش های مختلف آن از جمله مشتریان هدف و ارزش پیشنهادی که برای آن ها داریم نیاز به تجربه و دید جامعی دارد تا بجای طراحی یک مدل صرفا شماتیک یک مدل واقعی و کابردی و بهینه طراحی نمود.
بوم مدل کسب و کار یا Business Model Canvas چیست؟
بوم مدل کسب کار یک زبان مشترک برای ارتباط افراد و ترسیم افکار و جمع بندی نظرات می باشد.
اگر کسی بخواهد از شما بپرسد که کل استارتاپ یا (به طور کلی) کسب و کارتان را در عرض کمتر از ۱۰ دقیقه به من توضیح بده؛ بهترین کاری که می توانید بکنید این است که بروید و بوم مدل کسب و کارتان را بیاورید!
بوم مدل کسب و کار یا Business Model Canvas ابزار مدیریتی و کارآفرینانه استراتژیک است که به شما اجازه میدهد مدل کسب و کار خود را توصیف، طراحی و اختراع کرده یا آن را به چالش کشیده و یا تغییر (چرخش یا Pivot )دهید. این بوم یک جدول است که بخشهای مختلف یک محصول یا ایده شامل ارزش پیشنهادی، زیرساختها، مشتریها و منابع درآمد را مشخص میکند.
در تعریف دیگری آمده است که این بوم، الگویی برای تدوین یک مدل برای کسبوکاری جدید یا ثبت مدل فعلی مورد استفاده در کسبوکار است. بوم مدل کسبوکار به شرکتها کمک میکند تا بتوانند با ترسیم تعامل میان بخشهای مختلف کسبوکار خود، فعالیتهای خود را به شکلی هماهنگ به پیش ببرند.
بوم مدل کسب و کار برای اولین بار توسط الکساندر استروالدر (Alexander Osterwalder) معرفی شد. این جدول شامل بخشهای مختلف یک ایده یا کسب و کار است.
طبق تعریف استروالدر؛ مدل کسب و کار ابزاری مفهومی است که شامل مجموعهای از عناصر و ارتباط آنها بوده و منطق شرکت جهت درآمدزایی را نشان میدهد.
تعریف استروالدر و بوم مدل کسب و کار پیشنهادی وی، از توجه و استقبال قابل توجهی برخوردار شده است. به طوری که امروزه در اکثر شرکتهای موفق جهان و رویدادهای استارتاپی از این بوم به عنوان تابلوی راهنمایی برای جهت دهی مسیر کسب و کار استفاده میکنند.
چرا باید بوم کسب و کار داشته باشیم؟
همان طور که گفتیم، بوم کسب و کار، خیلی سریع و خلاصه و جامع، کسب و کارتان را به نمایش در میآورد. داشتن چنین ابزاری، چنین فوایدی هم دارد:.
•میتوانید قبل از این که بخواهید ریالی را هزینه کنید؛ کل کسب و کارتان را از بالا ببینید.
•تمرکز: با به کارگیری بوم مدل کسب و کار میتوانید شفافیت و تمرکز بهتری روی عوامل محرک کسب و کار خود داشته باشید.
•انعطافپذیری: در بوم مدل کسب و کار به سادگی هر چه تمام میتوان مدل را تغییر داد و تمامی تأثیرات تغییر را در مدل یک صفحهای مشاهده کرد.
•شفافیت: با وجود این مدل تکصفحهای تیم شما میتواند شناخت بهتری از مدل و چشمانداز شما در خصوص کسب و کار مدنظرتان کسب کنند.
معرفی اجزای ۹ گانه بوم مدل کسب و کار
۱- بخش مشتریان (Customer Segment)
مشتری چه کسی است؟ به چه چیزی فکر میکند؟ چه چیزی را میبینید؟ چه احساسی دارد؟ چه میکند؟ در این بخش، همان طور که از نامش پیداست، شما مشتریانتان را که بر اساس یک سری ویژگیها هدف قرار دادهاید معرفی میکنید.
برای استفاده از بوم کسب و کار باید از پاسخ به سؤالات زیر اطمینان حاصل کنید:
۱- ابعاد بخش
شما در یک بازار یکطرفه حضور دارید یا چندطرفه؟ اگر در بازار چند طرفه هستید، تعداد بخشهایی که باید در بوم بیاورید، باید حداقل برابر با تعداد گروههای آن بازار باشد. مثلا بازار یک سایت خبری یک بازار دوطرفه است که در یک طرف خوانندگان وبسایت قرار دارند و در طرف دیگر تبلیغکنندگان.
۲- ترکیب بخش
در این قسمت نیاز است که تحلیل جامعی برای مشاهده ویژگیهای انواع مشتریان هر بخش انجام گیرد. شما باید قادر باشید این بخشبندیها را مجسم کنید، مثلا آنها چه کفشی میپوشند و شما باید به تفکر، احساس، نگرش و اقدامات آن ها در حوزه محصولات خود پی ببرید. در این مرحله حتما هم خریداران و هم کاربران محصولات خود را فهرست کنید.
۳- مسائل، نیازها، عادتها و گزینههای فعلی
شما برای مشتریان چه کاری انجام میدهید؟ چه نیازی را برطرف میکنید؟ اطمینان حاصل کنید میتوانید یک نیاز و مسئلهی فعلی و گزینههای دیگر مورد استفاده مشتریان را شناسایی کنید. اگر در این خصوص مطمئن نیستید به بررسی و مشاهده میدانی بپردازید یا مشاوره بگیرید.
خروجی: فهرستی از ویژگیهایی که توسط بخشبندی مشتریان سازماندهی و اولویتبندی شده است.
۲- ارزش پیشنهادی (Value Proposition)
چه چیزی در خصوص محصول یا خدمت ما برای مشتریان ارزشمند و مجابکننده است؟ چرا مشتریان محصول ما را میخرند و استفاده میکنند؟ در این قسمت باید مشخص کنید که قرار است چه ارزشهایی را برای مشتریانتان به ارمغان بیاورید؟ چه مزیتی (مانند قیمت خوب، راحتی، سرعت و…) قرار است به مشتری بدهید تا شما را نسبت به رقبایتان ترجیح بدهند؟
۳. کانالهای توزیع (Channels)
چطور این ارزش پیشنهادی تبلیغ، فروخته و تحویل داده میشوند؟ چرا؟ آیا چنین کاری فایده دارد؟ چگونه قرار است کالا یا خدمات یا هر نفع دیگری که برای مشتری خواهید داشت، به او برسد؟ چگونه کالایتان را توزیع خواهید کرد؟ از چه کانالی خدماتتان را به مشتری ارائه خواهید داد؟
۴- ارتباط با مشتریان (Customer Relation)
در این قسمت مشخص میکنید که چگونه قرار است با مشتری ارتباط داشته باشید و چگونه میخواهید این ارتباط را حفظ کنید؟
تعامل شما با مشتریان در طول چرخه عمر محصول و فروش به چه صورت است؟ آیا این تعامل به صورت رودررو است؟ تماس تلفنی؟ کاملا از طریق وبسایت؟ آیا آن ها هرگز شما را ندیدهاند و کلیه تعاملات شما از طریق یک کانال بوده است؟ در اینجا باید این سؤالات را از خود بپرسید:
آیا ارزش پیشنهادی را میتوان از این طریق از تبلیغ گرفته تا فروش و خدمات پس از فروش به مشتری تحویل داد؟ آیا محاسبات شما درست عمل میکند؟ آیا محصول شما نیاز به تست یا پشتیبانی بیشتری دارد؟
بسیاری از شرکتها، مانند اَپل، از راهاندازی پشتیبانی تلفنی صرفنظر کردهاند تا با پشتیبانی رودررو بتوانند درآمد معقولی کسب کنند.
۵- جریان درآمد (Revenue Stream)
کسب و کار چطور از ارزش پیشنهادی کسب درآمد میکند؟ قرار است استارتاپ شما چگونه از هر دسته از مشتریان درآمد داشته باشد؟ حق اشتراک؟ (مثل روزنامه ها)، حق سرویس؟ حق استفاده از مجوز؟ و …
۶- فعالیتهای اصلی (Key Activities)
کسب و کار چه فعالیتهای استراتژیکی را به شکل منحصربهفرد انجام میدهد تا محصول یا خدمت خود را به مشتریان ارائه دهد؟ به عبارت دیگر فعالیتهای اصلی اقدامات ضروری و مهمی هستند که کسب و کارها برای ایجاد و ارائه ارزش پیشنهادی خود و ادامه فعالیت کسب و کارشان به آن نیاز دارند.
برای یک کسب و کار محصولمحور، این فعالیتها ممکن است شامل یادگیری مستمر در خصوص کاربران و تکنولوژیهای جدید برای تولید محصولات بهتر شود. اگر تمرکز کاری شما روی انجام کارهایی برای مجموعهای مشخص از مشتریان است (مثلا کلیه فعالیتهای امور فناوری اطلاعات یک دفتر حقوقی)، فعالیتهای کلیدی احتمالا شامل کسب شناخت کافی از بخشها و ایجاد یا کسب محصولات یا خدمات متناسب است. برای یک کسب و کار زیرساختی (مثل تجهیزات برق)، این فعالیتها میتواند شامل راهاندازی زیرساخت و کاراتر کردن آن باشد.
۷- منابع اصلی (Key Resources)
منابع اصلی داراییهای استراتژیکی هستند که شما برای کسب برتری و رقابت با سایرین به آنها نیاز دارید. از آنجا که قرار شد یک سری ارزشها، شامل خدمات و محصول و سایر منافعی را که قرار است به مشتری برسانید، تعریف کنید. حالا برای تحقق این ارزشها برای مشتری به چه منابع اصلی و ضروری مالی، انسانی، تجهیزات و… نیاز دارید؟
۸- شرکای کلیدی (Key Partners)
تا این مرحله، بوم به شما کمک کرده است تا نقاط کانونی کسب و کار خود را به خوبی شفاف کنید. در این بخش مشخص میشود چه فعالیتها و منابعی مهم هستند، اما منحصرا با استراتژی شما هنوز متناسب نیستند. چه چیزی خارج از ذات کسب و کار شما است؟ شرکت برای تمرکز بیشتر روی فعالیتهای کلیدی خود چه کارهایی را میتواند انجام ندهد؟ آیا شرکا میتوانند از پس بعضی از آنها برآیند؟ چرا؟ کدام یک از رقبای شما؟
۹- ساختار هزینه (Cost Structure)
تا این گام، به خوبی مشخص شده است که چگونه فعالیتهای اصلی محرک خلق ارزش و بنابراین درآمد خواهند بود، اما در این گام این سؤال مطرح است که چگونه ارزش پیشنهادی و فعالیتها باعث ایجاد هزینه میشوند؟ محرکهای اصلی هزینهای کسب و کار چه هستند؟ و چطور به درآمد متصل میشوند؟آیا این هزینهها به خوبی با ارزشهای پیشنهادی کلیدی متناسبسازی شدهاند؟ بیشتر هزینهها ثابت هستند یا متغیر؟ آیا هزینهها با مقیاس کسب و کار رابطهی خطی دارند یا در کل ثابت هستند؟ اینها سؤالاتی هستند که برای بهبود مدل باید به آنها پاسخ داد.
به این قسمت برای راهاندازی، بقا و توسعه کسب و کارمان نیاز داریم:
•هزینههای یکباره: مثل خرید نرمافزار
•هزینههای ثابت: مثل حقوق کارمندان
•هزینههای متغیر: مثل هزینه تبلیغات